تا بود همین بود ...
تابود همین بود تا هست همین است
این قصه تکراری ادوار زمین است
گل بر لب این آب بیهوده نرفته است
این آب برای رخ او تیز کمین است
این خار به وصل گل و بلبل نتواند
منزلگه او نیز این بر برین است
خورشید نه آن است که از شرق بیاید
خورشید همین است که در قلب حزین است
ماه و فلک و مهر در خدمت یارند
از خود نبود جاذبه ی یار چنین است