کسی نیست تا ...
کسی نیست تا درد درمان کند و یا باز آغاز طوفان کند
ز خاک و گل عشق برجی بلند بسازد ز غم باز ویران کند
چرا می رود روز دنبال شب که چون میرسد باز عصیان کند
کجا میرود رود در ساحلش که لب تشنه خار مغیلان کند
چرا موج بالا و پایین شود که صیاد را صید طوفان کند
دلم گفت پایان ندارد چرا سوال و جوابی که ایشان کند