یا حسین
در وقت نماز مست و مغرور مباش
بی صحبت یار شاد و مسرور مباش
در سجده اگر که می روی ای دل من
از خاک حسین بن علی دور مباش
در وقت نماز مست و مغرور مباش
بی صحبت یار شاد و مسرور مباش
در سجده اگر که می روی ای دل من
از خاک حسین بن علی دور مباش
عمریست که گم کرده ولی بی خبریم
چون موج به روی رودها در گذریم
بینیم تمام هستیش غیر از او
با مرگ مگر به هستیش پی ببریم
چندی است در این شهر غریبم ای عشق
دل داده به این حس عجیبم ای عشق
این غربت خود را به جهانی ندهم
چون مثل تو گشته ام حبیبم ای عشق
در همهمه از صدای خود دور شویم
چون موج از ابتدای خود دور شویم
حرفی نزن ای دل از سرایی دیگر
بگذار که از خدای خود دور شویم
یک لشکر از عشاق برای رفتن
زرد است در این داغ برای رفتن
پاییز رسید و جملگی بی تابند
هر برگ در این باغ برای رفتن
ای شب تو چه راز با دل من داری
دست از سر این سکوت کی برداری
حرفی بزن از سیاهی نیمه شبت
این رخت غم کیست که بر تن داری
صندوقچه گنج زبانش بسته ست یک قفل که از حلقه ی جانش خسته ست
چندیست کلید قفل ما گم شده است امروز دگر قفل دلش بشکسته ست
در کمین شما ام ای آقا پشت شب ها و روزها هرجا
اسم من را شنیده ای،آیا ازرییلم سلام حال شما
مست به قرآن هو دست به دامان هو معنی ایمان هو در صف رندان هو
عالم دین نبی عارف بس منجلی شیعه ی مولا علی آینه گردان هو
اسوه ی اخلاق او شهره ی آفاق او حاکم اشراق او معنی انسان هو
شافی نزد خدا آینه ی حق نما یاور کشف الدجی عارف دیوان هو
شاه کرامات او فاتح طامات او شیخ مقامات او دیده پریشان هو
مرج تقلید او ملجأ جاوید او یار پسندید او ماه شبستان هو
یار ولی زمان چشمه ی جوشان جان پند ده مهربان دیده ی پنهان هو
باز هم این سرنوشت طالع دیگر نوشت برد به سمت بهشت موج خروشان هو
چون که ملک دید او مرگ ببوسید او جلوه ی خورشید او شمع گلستان هو
رفت که باقی شود قسمت ساقی شود باز چراغی شود آن گل خندان هو
سر سبز تر از همیشه در فصل بهار چون داد شکوفه قصه مان شد تکرار
این گونه زبان و لب کسی سرخ نکرد شاید سرطان خون گرفته ست انار