بهار و انار
سرسبز تر از همیشه در فصل بهار
چون داد شکوفه قصه مان شد تکرار
این گونه شکوفه را کسی سرخ نکرد
شاید سرطان خون گرفته ست انار
سرسبز تر از همیشه در فصل بهار
چون داد شکوفه قصه مان شد تکرار
این گونه شکوفه را کسی سرخ نکرد
شاید سرطان خون گرفته ست انار
سر به زیریم پیش تو ای عشق
ما فقیریم پیش تو ای عشق
جمله افلاک در احاطه ی توست
ناگزیریم پیش تو ای عشق
چشمه ها غبطه می خورند به ما
سلسبیلیم پیش تو ای عشق
ماه شام چهارده هستیم
بی بدیلیم پیش تو ای عشق
بعد از این طاقت جدایی نیست
کاش میریم پیش تو ای عشق
در خانه دنیا نفسی گرم نداشت
در سختی و سازش تنی نرم نداشت
بنویس وصیتش بروی قبرش
در نامه ی اعمال بجز شرم نداشت
من که مستم به نگاه تو چه باید بکنم؟
دل خود بسته به راه تو چه باید بکنم؟
ماه من بودی و افلاک خریدار تو شد
حال من بی رخ ماه تو چه باید بکنم؟
شهر ما کوچه به کوچه همه اش گمراهی است
راه گم کرده ز راه تو چه باید بکنم؟
سر پناهی به سرم نیست خودت می دانی
بعد تو غیر پناه تو چه باید بکنم؟
گیرمم لحظه ی دیدار میسر گردد
من و این شرم نگاه تو چه باید بکنم؟
در وقت نماز مست و مغرور مباش
بی صحبت یار شاد و مسرور مباش
در سجده اگر که می روی ای دل من
از خاک حسین بن علی دور مباش
عمریست که گم کرده ولی بی خبریم
چون موج به روی رودها در گذریم
بینیم تمام هستیش غیر از او
با مرگ مگر به هستیش پی ببریم
چندی است در این شهر غریبم ای عشق
دل داده به این حس عجیبم ای عشق
این غربت خود را به جهانی ندهم
چون مثل تو گشته ام حبیبم ای عشق
در همهمه از صدای خود دور شویم
چون موج از ابتدای خود دور شویم
حرفی نزن ای دل از سرایی دیگر
بگذار که از خدای خود دور شویم
یک لشکر از عشاق برای رفتن
زرد است در این داغ برای رفتن
پاییز رسید و جملگی بی تابند
هر برگ در این باغ برای رفتن
ای شب تو چه راز با دل من داری
دست از سر این سکوت کی برداری
حرفی بزن از سیاهی نیمه شبت
این رخت غم کیست که بر تن داری